- طرقو زدن
- در این چامه میرخسرو: چون به پنجم سپهر کرد آرام طرقو زد چو چاوشان بهرام راه دهید گفتن
معنی طرقو زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بونکیدن بر پا کردن اردو بر قرار ساختن لشکر گاه
آییژکیدن خرفکیدن
بانگ و فریاد بر آوردن
پرسه زدن
با چاقو زخمی کردن
искрить
Funken schlagen
іскрити
faísca
scintillare
chisporrotear
étinceler
vonken
memercikkan
चिंगारी उड़ाना
火花を散らす
불꽃을 튀기다
kıvılcım çıkarmak
kuwaka
স্ফুলিঙ্গ ছড়ানো
چنگاری نکالنا
نمودار شدن برق در هوا، جهیدن برق
نگاشتن، تحریر کردن، نقش کردن نقاش، نویسنده و محرر
نوشتن، نقاشی کردن
کنایه از مقدّر کردن
کنایه از مقدّر کردن
پارسی است تبگ زدن هماغوشی زنان و همسایی تبگ های خویش مالیدن دو زن شرم خود را به یکدیگر سحق مساحقه
تاک زدن آسمانه زدن گنبد زدن طاق ساختن سقف زدن
نادرست نویسی تیغ زدن کند زبانی تپق زدن